هزار و یک شب فصل اول قسمت 54

50,000 

هزار و یک شب فصل اول قسمت 54

هزار و یک شب فصل اول قسمت 54
هزار و یک شب فصل اول قسمت 54

قسمت پنجاه و سوم از فصل اول کتاب صوتی هزار و یک شب می باشد. این قسمت از کتاب شب 224 تا شب 231 را روایت می نماید

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

هزار و یک شب فصل اول قسمت 54
هزار و یک شب فصل اول قسمت 54

 

کتاب صوتی هزار و یک شب اثری ماندگار از تیم قدرتمند ققنوس است و به گویندگی خانم عاطفه افروزه و تدوین مهران صابری می باشد.

هزار و یک شب فصل اول قسمت 54

به‌گفته علی‌اصغر حکمت این کتاب پیش از دوره هخامنشی در هند به وجود آمده و قبل از حمله اسکندر، به فارسی (احتمالاً فارسی باستان) ترجمه شده و در قرن سوم هجری بعد از حمله اعراب به ایران زمانی که بغداد مرکز علم و ادب بود از پهلوی به عربی برگردانده شده‌است. متأسفانه اصل پهلوی کتاب را زمانی که به عربی ترجمه شد از بین بردند.

او دلیل آنکه کتاب پیش از اسکندر به فارسی درآمده را به مروج‌الذهب مسعودی (درگذشته به سال ۳۴۶ ه‍.ق) و الفهرست ابن ندیم (درگذشته به سال ۳۸۵ ه‍.ق) مراجعه می‌دهد و سپس با اشاراتی به مشابهت هزار و یک شب با کتاب استر تورات استدلال می‌کند که هر دو کتاب در یک زمان و پیش از حمله اسکندر نوشته شده‌اند و ریشه واحد دارند.

نام ایرانی آن هزار افسان است و وقتی به عربی ترجمه شده، نخست الف خرافه و سپس الف لیله خوانده شده، و چنان‌که حکمت می‌گوید در زمان خلفای فاطمی مصر به صورت الف لیلة و لیله (هزار شب و یک شب) درآمده‌است.

کتاب هزار و یک شب به سه نسخه تقسیم می‌شود: نسخه هندی که پیش از دوره هخامنشی به زبان سانسکریت نوشته شده، نسخه ایرانی که ترجمه‌ای از نسخه سانسکریت به فارسی باستان می‌باشد و نسخه عربی که در دوران هارون الرشید از زبان پهلوی به عربی ترجمه شده. می‌توان گفت در تمام ترجمه‌ها تعدادی داستان جدید به آن اضافه شده‌است.

رضا طاهری در مقدمهٔ کتاب قصه‌های ایرانی هزار و یک روز از فرانسوا پتیس دلاکروا ساختار داستانی کتاب هزار و یک شب را از رستهٔ کتاب‌های جامع الحکایات و ادبیات تو در تو می‌داند و ساختار داستانی این کتاب را این گونه بررسی می‌کند: ساختار کمیتی «هزار و یک شب»: ۱۱ داستان دنباله‌دار، ۴۱ داستان بلند و ۲۰۲ داستان کوتاه است و ده‌ها داستان خطی که جمعاً ۲۴۴ قصهٔ کلاسیک است.

بهرام بیضایی از دیگر کسانی که در این زمینه کار کرده‌است و در جواب به شرق شناسانی که ریشهٔ هزار و یک شب را به اعراب و یونانیان نسبت می‌دهند اما از ایرانی بودن آن سخنی به میان نمی‌آورند، چنین می‌گوید:

«هزار و یک شب اصلیتی ایرانی دارد چرا که داستان اصلی یا داستان بنیادین آن ایرانی است و آن قصه خود شهرزاد است.»

هزار و یک شب فصل اول قسمت 54

جعفر بن یحیی

جعفر بن یحیی برمکی (۱۴۲ یا ۱۵۰ تا ۱۸۷ ق) فرزند دیگر یحیی بود اولین شغل رسمی جعفر اداره امور دربار خلافت در ایام هارون‌الرشید بود. هارون در همان زمان در مقابل جایگاهی که فضل نزد یحیی یافته بود، جعفر را وزیر کوچک خود خواند. همچنین جعفر در دوره‌ای در ریاست دیوان مظالم با هارون الرشید شریک بود. در منابع مختلف آمده‌است که هارون تحمل دوری جعفر را نداشت و با اینکه سرپرستی بعضی ولایات را در زمان‌های متفاوت به او سپرده بود، جعفر برمکی مجبور بود به جای ترک بغداد، نایبان مورد اعتمادش را به آن ولایات بفرستد. او تنها در سال ۱۸۰ ق. به دلیل درگیری‌های قبیله‌ای به شام رفت و به درگیری‌ها پایان داد. بر طبق نوشته‌های طبری هارون به دلیل نارضایتی مردم از موسی بن عیسی، حکمران مصر، در سال ۱۷۶ ق. او را برکنار و جعفر را حاکم مصر کرد. جعفر نیز نایب خود، عمر بن مهران، را به آن جا فرستاد. در منابع آمده‌است که جعفر در زمانی نیز والی خراسان بوده‌است؛ در این مورد حمزه اصفهانی گفته‌است که بعد از فضل، منصور بن یزید و پس از او جعفر مسئولیت خراسان را به عهده گرفت. جعفر نیز علی بن حسن قحطبه را به نیابت از خود به خراسان فرستاد.

جعفر همچنین ریاست دیوان خاتم را برعهده داشت. بسیاری از منابع آورده‌اند که این منصب در ابتدا در اختیار فضل بود که نیابت وزارت را داشت؛ اما بعد از عزلش از حکومت خراسان، این مقام نیز از او گرفته و به جعفر داده شد. از دیگر مشاغل جعفر می‌توان به ریاست کل برید و ریاست دارالضرب‌ها اشاره کرد. وی همچنین در اواخر ایام خاندان برامکه، سپهسالار (صاحب الجیش) نیز بود.جعفر از سوی هارون مسئول آموزش عبدالله المأمون شد. فرزند خود جعفر، یحیی بن جعفر، برادر رضاعی دیگر فرزند هارون، یعنی امین، بود.

در رابطه با علاقه هارون به جعفر مورخان بسیاری صحبت کردند و در منابع بسیاری گفته شده‌است که هارون به سبب علاقه‌اش به جعفر او را وزیر ثانی خود لقب داد و حتی براساس روایاتی نامش را بر سکه‌ها ضرب می‌کرد. هارون همچنین به عباسه، خواهر خود، علاقه بسیار داشت و برای اینکه از هیج یک از آن‌ها غافل نشود، آن دو را به عقد یکدیگر درآورد. البته این عقد صوری بوده و آن‌ها تنها در حضور هارون می‌توانستند نزد یکدیگر باشند.

سقوط برمکیان با آن قدرت و ثروت قابل پیش‌بینی نبود. تمام مشاغل مهم دولتی در دست اطرافیان یحیی بود و همیشه بیست و پنج نفر از برمکیان مهم‌ترین مشاغل لشکری و کشوری را بعهده داشتند. شاهان دیگر کشورها برای آن‌ها هدایایی می‌فرستادند و احترامی که برای آن‌ها قایل بودند برای خلیفه معمول نمی‌داشتند و این امر موجب تحقیر هارون می‌گردید. قدرت و ثروت افسانه‌ای برمکیان خود مزید علتی بر نابودی و سقوط آنان شد چرا که قدرت و ثروت بی حد برمکیان رشک خلیفه و دیگر عناصر صاحب نفوذ و مخالفان و دشمنان آنان را برانگیخت و باعث شد دشمنان شان با بد گویی از ایشان و بدگمان کردن خلیفه نسبت به ایشان آنان را از عرصه قدرت کنار بزنند. مخالفان خاندان برمکیان اندک اندک در دربار خلیفه قدرت و نفوذی به دست آوردند، اشخاصی چون فضل بن ربیع، علی بن عیسی بن ماهان، زراره بن محمد، پسران قحطبه، جعفر بن عبدالله هاشمی و ابو ربیعه رقی و بسیاری دیگر که برخی کینه‌های دیرینه از برامکه بر دل داشتند و توانستند از نفوذ خود در بدگمان کردن خلیفه نسبت به آن‌ها استفاده کنند. از جمله آن‌ها را متهم به زندقه و حمایت از زنادقه می‌کردند.

همچنین هارون الرشید حمایت برمکیان از یحیی بن عبدالله علوی و پسرش موسی بن یحیی که در دیلم داعیه امامت داشتند را نوعی خیانت از جانب آن‌ها در حق خویش تلقی می‌کرد. همچنین جعفر را با پسر عبدالملک بن صالح که داعیه خلافت داشت، مرتبط می‌دانست. رقابت دیرینه عنصر اعراب و ایرانی نیز در سقوط ایشان بی تأثیر نبود. از طرف دیگر ماجرای جعفر و عباسه نیز مزید بر علت خشم هارون نسبت به برمکیان شد. در حقیقت بهانه اصلی سقوط ایشان ارتباط پنهانی جعفر با عباسه خواهر خلیفه و دیگری نارضایتی هارون از قدرت و نفوذ بی‌اندازه‌ای که خاندان برمکیان به دست آورده بودند. اقتدار برمکیان در واقع نمایش قدرت و نفوذ عنصر ایرانی در دستگاه خلافت عباسی بود و این چیزی نبود که اعراب و شخص خلیفه آن را برتابند.

هارون در ذی‌حجه ۱۸۶ هجری قمری همراه برمکیان مراسم حج را انجام داد و در محرم ۱۸۷ به دایرالعمر در انبار رسید.هارون در بازگشت از سفر حج در شب آخر محرم سال ۱۸۷ هجری جعفر را به کام مرگ فرستاد و مسرور خادم به دستور هارون سر از تن جعفر جدا کرد. همان شب خانه‌های برامکه و یاران و دست پروردگانشان را نیز محاصره و جز چندی، همه برامکه را دستگیر و اموالشان را مصادره کرد و بسیاری از آن‌ها را کشت و بسیاری دیگر را به طمع گنجینه‌های برامکه به زیر شکنجه گرفت. یحیی را در منزل خود و فضل را در دارالخلافه حبس کرد. هارون از میان برامکه، بعضی از فرزندان خردسال فضل و جعفر و محمد پسران یحیی، و محمد بن خالدبن برمک و فرزندان و وابستگانش را که در امور دولت، نقشی نداشتند را، آزاد کرد. بعد از سقوط برامکه ضعف و فساد دولت عباسیان را دربر گرفت و هارون از این اقدام خود ابراز تأسف کرد. بعدها مأمون به بقایای برامکه توجه کرد لیکن آن‌ها دیگر حشمت و قدرت قبلی خود را بازنیافتند