توضیحات
|
|
|
|
هزار و یک شب فصل اول قسمت 52بهگفته علیاصغر حکمت این کتاب پیش از دوره هخامنشی در هند به وجود آمده و قبل از حمله اسکندر، به فارسی (احتمالاً فارسی باستان) ترجمه شده و در قرن سوم هجری بعد از حمله اعراب به ایران زمانی که بغداد مرکز علم و ادب بود از پهلوی به عربی برگردانده شدهاست. متأسفانه اصل پهلوی کتاب را زمانی که به عربی ترجمه شد از بین بردند. او دلیل آنکه کتاب پیش از اسکندر به فارسی درآمده را به مروجالذهب مسعودی (درگذشته به سال ۳۴۶ ه.ق) و الفهرست ابن ندیم (درگذشته به سال ۳۸۵ ه.ق) مراجعه میدهد و سپس با اشاراتی به مشابهت هزار و یک شب با کتاب استر تورات استدلال میکند که هر دو کتاب در یک زمان و پیش از حمله اسکندر نوشته شدهاند و ریشه واحد دارند. نام ایرانی آن هزار افسان است و وقتی به عربی ترجمه شده، نخست الف خرافه و سپس الف لیله خوانده شده، و چنانکه حکمت میگوید در زمان خلفای فاطمی مصر به صورت الف لیلة و لیله (هزار شب و یک شب) درآمدهاست. کتاب هزار و یک شب به سه نسخه تقسیم میشود: نسخه هندی که پیش از دوره هخامنشی به زبان سانسکریت نوشته شده، نسخه ایرانی که ترجمهای از نسخه سانسکریت به فارسی باستان میباشد و نسخه عربی که در دوران هارون الرشید از زبان پهلوی به عربی ترجمه شده. میتوان گفت در تمام ترجمهها تعدادی داستان جدید به آن اضافه شدهاست. رضا طاهری در مقدمهٔ کتاب قصههای ایرانی هزار و یک روز از فرانسوا پتیس دلاکروا ساختار داستانی کتاب هزار و یک شب را از رستهٔ کتابهای جامع الحکایات و ادبیات تو در تو میداند و ساختار داستانی این کتاب را این گونه بررسی میکند: ساختار کمیتی «هزار و یک شب»: ۱۱ داستان دنبالهدار، ۴۱ داستان بلند و ۲۰۲ داستان کوتاه است و دهها داستان خطی که جمعاً ۲۴۴ قصهٔ کلاسیک است. بهرام بیضایی از دیگر کسانی که در این زمینه کار کردهاست و در جواب به شرق شناسانی که ریشهٔ هزار و یک شب را به اعراب و یونانیان نسبت میدهند اما از ایرانی بودن آن سخنی به میان نمیآورند، چنین میگوید: «هزار و یک شب اصلیتی ایرانی دارد چرا که داستان اصلی یا داستان بنیادین آن ایرانی است و آن قصه خود شهرزاد است.» هزار و یک شب فصل اول قسمت 52یحیی بن خالد برمکییحیی بن خالد (۱۲۰ یا ۱۲۶ تا ۱۸۹ یا ۱۹۰ ق)، فرزند خالد، از نامدارترین وزیران عصر عباسی بود. یحیی در آخرین سالهای عمر منصور حکومت آذربایجان را در دست گرفت. وی بعد از مرگ منصور، مسئولیت آموزش و تربیت هارون عباسی را برعهده گرفت. بعد از مرگ خالد، یحیی بیش از پیش به خلیفه نزدیک شد و فرزندان یحیی در دستگاه خلافت شروع به خدمت کردند. مهدی در سال ۱۶۹ ق. زمانی در کنار هارون و یحیی بود، درگذشت. یحیی کسی بود که به هارون توصیه کرد تا حکومت هادی را بپذیرد. یحیی در زمان خلافت هادی هم مشاور و مربی هارون بود. یحیی کسی بود که تلاش میکرد مقام ولایتعهدی هارون را از دست هادی در امان نگه دارد و زمانی که هادی قصد داشت فرزند خود، جعفر را ولیعهد کند، با او مخالفت کرد، هادی اما در این امر به مقابله با یحیی برخاست. با این حال، یحیی توانست دلایل خود را برای هادی توضیح دهد و آن دلایل مورد قبول هادی واقع شد؛ در نتیجه مقام ولایتعهدی هارون حفظ شد. یحیی زمانی که متوجه وخامت شرایط هادی شد، نامههایی را مبنی بر خلیفگی هارون تهیه کرد و زمانی که هادی مرد، نامهها را برای حاکمان شهرها فرستاد. در منابع آمدهاست زمانی که یحیی در زندان بود، هادی افرادی را برای کشتن وی فرستاد اما خیزران، مادر هارون، جان یحیی را نجات داد. البته پارهای دیگر از منابع آوردهاند که ممکن است کسانی که با جعفر (پسر هادی) بیعت کرده بودند و از مرگ هادی و جانشینی هارون نگران بودند، دستور قتل یحیی را داده بوده باشند. به هر حال هادی در همان شبی که یحیی قرار بود کشته شود، درگذشت. زمانی که هارون در سال ۱۷۰ق به خلافت رسید، یحیی را به وزارت خود گماشت. زمانی که یحیی قدرت را در دست گرفت، توانست قدرت خلافت و وزارت را به اوج خود برساند. البته تمام قدرت برای یحیی نبود بلکه قسمتی از قدرت تا زمان مرگش در سال ۱۷۳ ق. در دست خیزران بود، به گونهای که هم هارون و هم یحیی در مسائل مختلف با او مشورت میکردند.هارون در سال ۱۷۸ ق. تمام امور را به یحیی سپرد و وی را به اولین «امیر وزیر» تبدیل کرد.
|
|