توضیحات
|
|
هزار و یک شب فصل اول قسمت 50بهگفته علیاصغر حکمت این کتاب پیش از دوره هخامنشی در هند به وجود آمده و قبل از حمله اسکندر، به فارسی (احتمالاً فارسی باستان) ترجمه شده و در قرن سوم هجری بعد از حمله اعراب به ایران زمانی که بغداد مرکز علم و ادب بود از پهلوی به عربی برگردانده شدهاست. متأسفانه اصل پهلوی کتاب را زمانی که به عربی ترجمه شد از بین بردند. او دلیل آنکه کتاب پیش از اسکندر به فارسی درآمده را به مروجالذهب مسعودی (درگذشته به سال ۳۴۶ ه.ق) و الفهرست ابن ندیم (درگذشته به سال ۳۸۵ ه.ق) مراجعه میدهد و سپس با اشاراتی به مشابهت هزار و یک شب با کتاب استر تورات استدلال میکند که هر دو کتاب در یک زمان و پیش از حمله اسکندر نوشته شدهاند و ریشه واحد دارند. نام ایرانی آن هزار افسان است و وقتی به عربی ترجمه شده، نخست الف خرافه و سپس الف لیله خوانده شده، و چنانکه حکمت میگوید در زمان خلفای فاطمی مصر به صورت الف لیلة و لیله (هزار شب و یک شب) درآمدهاست. کتاب هزار و یک شب به سه نسخه تقسیم میشود: نسخه هندی که پیش از دوره هخامنشی به زبان سانسکریت نوشته شده، نسخه ایرانی که ترجمهای از نسخه سانسکریت به فارسی باستان میباشد و نسخه عربی که در دوران هارون الرشید از زبان پهلوی به عربی ترجمه شده. میتوان گفت در تمام ترجمهها تعدادی داستان جدید به آن اضافه شدهاست. رضا طاهری در مقدمهٔ کتاب قصههای ایرانی هزار و یک روز از فرانسوا پتیس دلاکروا ساختار داستانی کتاب هزار و یک شب را از رستهٔ کتابهای جامع الحکایات و ادبیات تو در تو میداند و ساختار داستانی این کتاب را این گونه بررسی میکند: ساختار کمیتی «هزار و یک شب»: ۱۱ داستان دنبالهدار، ۴۱ داستان بلند و ۲۰۲ داستان کوتاه است و دهها داستان خطی که جمعاً ۲۴۴ قصهٔ کلاسیک است. بهرام بیضایی از دیگر کسانی که در این زمینه کار کردهاست و در جواب به شرق شناسانی که ریشهٔ هزار و یک شب را به اعراب و یونانیان نسبت میدهند اما از ایرانی بودن آن سخنی به میان نمیآورند، چنین میگوید: «هزار و یک شب اصلیتی ایرانی دارد چرا که داستان اصلی یا داستان بنیادین آن ایرانی است و آن قصه خود شهرزاد است.» هزار و یک شب فصل اول قسمت 50پایهگذاری قدرت برمکیان به دست خالد بن برمک صورت پذیرفت. خالد که نزد مروان حمار نیز جایگاه ممتازی داشت در زمان شروع قیام عباسیان خود را در صفوف لشکریان ابومسلم جای داد و به فرماندهی در سپاه رسید. همکاری با قحطبه بن شبیب موجب شد تا بتواند نزد سفاح راه یابد و به او نزدیک شود. چندی بعد متصدی دیوان خراج گشت و هنگام بنای بغداد نیز که وزارت منصور را بر عهده داشت و او را از تخریب ایوان کسری که خلیفه میخواست مصالح آن را جهت بنای بغداد استفاده کند بازداشت. در ماجرای خلع عیسی بن موسی از ولایتعهدی نیز کفایت خود را نشان داد و سبب مزید تقرب وی گشت. او چندی در غزای بیزانس بود و چندی نیز در طبرستان و ری و دماوند به حکومت رسید. در زمان منصور به حکومت موصل منسوب گردید تا کردهای آن نواحی را که بر اثر ستمگریهای مسیب بن زهیر دست به طغیان زده بودند آرام کند. پس از آن به ریاست دیوان رسائل و چندی بعد به حکومت فارس تعیین شد. سرانجام در ۱۶۹ هجری بدرود حیات گفت. در منابع آوردهاند که خالد بن برمک از دوستان شیعیان و اهل بیت و مخالفان و دشمنان بنی امیه و بنی مروان بوده، و حتی یکی از فرماندهان لشکر ابومسلم و قحطبه علیه بنی امیه بهشمار میرفت.[۲۳] بعد از کشته شدن آخرین خلیفه اموی، محمدبن مروان، خالد که از جمله سران مجاهدین بود، به خدمت سفاح پیوست و از این زمان است که خاندان برمکی پلههای ترقی یکی پس از دیگری بالا رفتند و در زمان هارون الرشید به اوج خود رسیدند. بنیانگذار قدرت برمکیان خالد بن برمک بود. خالد که پسر برمک و دختر شاه جغانیان بود، بر اساس منابع مسلمان زاده شد و از همان کودکی با مسلمه بن عبدالملک انس یار و همراه بود. تنها زمانی از خالد در تاریخ اسمی به میان میآید، که وی به عنوان یکی از داعیان دعوت عباسی در صحنه تاریخ حاضر میشود.خالد در گرگان و ری و طبرستان دررفتوآمد بود و به تبلیغ دعوت عباسی و ایجاد ارتباط میان طرفداران عباسیان و داعیان میپرداخت. یکی از وظایف خالد در این مرحله از دعوت، گردآوری پول از طرفداران قیام ضد اموی و ارسال آن کمکها به داعیان بزرگ بود. او همچنین از جمله فرماندهانی بود که همراه قحطبه بن شبیب به دستور ابومسلم به طوس رفتند و مخالفان را سرکوب کردند. خالد همچنین در جنگهای قحطبه در قم و اصفهان و خراسان، وظیفه خزانهداری و گردآوری و ثبت و ضبط غنایم و اموال را برعهده گرفته داشت. خالد در این جنگها منصب رسمی نداشت و رهبران عباسی از مشاوره او استفاده میکردند. با پیروزی دعوت عباسی در سال ۱۳۲ ق. خالد نیز مانند دیگران توسط ابوسلمه خلّال برای سامان دادن به امور شهرها و نواحی مختلف به شوش، جندیشاپور و دیرقّنی فرستاده شد. خالد در طول سالهای خدمتش به اصلاح دیوانها پرداخت و به یکی از نزدیکان سفاح تبدیل شد؛ حتی در بعضی از منابع با اینکه منصب وزارت در آن زمان وجود نداشت، وی را جانشین ابوسلمه خلال، وزیر سفاح دانستهاند. بعد از مرگ سفاح، جایگاه خالد تغییری نکرد و منصور او را مسئول دیوان خراج کرد. یکی از خدمات بزرگ خالد به منصور، خلع عیسی بن موسی، عموی خلیفه از ولایتعهدی و تعیین مهدی، پسر منصور به جای او بود. همین عمل خالد آن را بیشتر از قبل به خلیفه نزدیک کرد و در نتیجه منصور او را به وزارت خود گماشت. البته بر طبق گزارش ابن خلکان وزارت خالد بهدلیل توطئههای ابوایوب موریانی بیشتر از یک سال و چندماه طول نکشید. بر اساس منابع، ابوایوب خواهان مقام خالد بود و تمام تلاشش را برای گرفتن مقام او انجام داد، اما تلاشهایش تا زمان شورش فارس موفقیتآمیز نبود. به گزارش ابن ارزق خلیفه بعد از شورش فارس، به تشویق ابوایوب ولایت شهر را به خالد سپرد. خالد توانست به وضع فارس سامان بدهد اما ابوایوب او را به تصرف در اموال دیوانی و خراج فارس متهم کرد. در پی همین اتفاق، منصور خالد را عزل کرد و او را به بغداد بازگرداند. اما توطئههای ابوایوب بیجواب نماندند و خالد به تکتک اتهامات پاسخ گفت و در نهایت تبرئه شد. با اینکه خالد توانست خودش را از تمام اتهامات تبرئه کند اما در منابع اطلاعاتی بابت بازگردانی منصبش آورده نشدهاست؛ اما گفته شدهاست که در ری فرستاده شد و در آنجا صاحب مقامی گشت. خالد بعد از ری حاکم طبرستان شد. خالد بهدلیل نشان دادن توانایی در کنترل فارس و طبرستان، به موصل فرستاده شد. بهرغم تمام موفقیتها، در دورهٔ منصور سه بار اموال خالد شد، و مناصب حکومتی خود را از دست داد، گرچه دوباره موفق به بازپسگیری آنها شد. خالد در زمان مهدی عباسی نیز قدرتمند بود. او حکومت فارس را در اختیار داشت و پسرش، یحیی را آن جا فرستاد. |
|