توضیحات
|
|
|
|
هزار و یک شب فصل اول قسمت 48بهگفته علیاصغر حکمت این کتاب پیش از دوره هخامنشی در هند به وجود آمده و قبل از حمله اسکندر، به فارسی (احتمالاً فارسی باستان) ترجمه شده و در قرن سوم هجری بعد از حمله اعراب به ایران زمانی که بغداد مرکز علم و ادب بود از پهلوی به عربی برگردانده شدهاست. متأسفانه اصل پهلوی کتاب را زمانی که به عربی ترجمه شد از بین بردند. او دلیل آنکه کتاب پیش از اسکندر به فارسی درآمده را به مروجالذهب مسعودی (درگذشته به سال ۳۴۶ ه.ق) و الفهرست ابن ندیم (درگذشته به سال ۳۸۵ ه.ق) مراجعه میدهد و سپس با اشاراتی به مشابهت هزار و یک شب با کتاب استر تورات استدلال میکند که هر دو کتاب در یک زمان و پیش از حمله اسکندر نوشته شدهاند و ریشه واحد دارند. نام ایرانی آن هزار افسان است و وقتی به عربی ترجمه شده، نخست الف خرافه و سپس الف لیله خوانده شده، و چنانکه حکمت میگوید در زمان خلفای فاطمی مصر به صورت الف لیلة و لیله (هزار شب و یک شب) درآمدهاست. کتاب هزار و یک شب به سه نسخه تقسیم میشود: نسخه هندی که پیش از دوره هخامنشی به زبان سانسکریت نوشته شده، نسخه ایرانی که ترجمهای از نسخه سانسکریت به فارسی باستان میباشد و نسخه عربی که در دوران هارون الرشید از زبان پهلوی به عربی ترجمه شده. میتوان گفت در تمام ترجمهها تعدادی داستان جدید به آن اضافه شدهاست. رضا طاهری در مقدمهٔ کتاب قصههای ایرانی هزار و یک روز از فرانسوا پتیس دلاکروا ساختار داستانی کتاب هزار و یک شب را از رستهٔ کتابهای جامع الحکایات و ادبیات تو در تو میداند و ساختار داستانی این کتاب را این گونه بررسی میکند: ساختار کمیتی «هزار و یک شب»: ۱۱ داستان دنبالهدار، ۴۱ داستان بلند و ۲۰۲ داستان کوتاه است و دهها داستان خطی که جمعاً ۲۴۴ قصهٔ کلاسیک است. بهرام بیضایی از دیگر کسانی که در این زمینه کار کردهاست و در جواب به شرق شناسانی که ریشهٔ هزار و یک شب را به اعراب و یونانیان نسبت میدهند اما از ایرانی بودن آن سخنی به میان نمیآورند، چنین میگوید: «هزار و یک شب اصلیتی ایرانی دارد چرا که داستان اصلی یا داستان بنیادین آن ایرانی است و آن قصه خود شهرزاد است.» هزار و یک شب فصل اول قسمت 48خاندان برمکی، آل برمک یا برامکه از خاندانهای ایرانی بودند که در دستگاه خلافت عباسیان بسیار قدرت یافتند. تبار ایشان به متولیان آتشکدهٔ نوبهار در بلخ میرسید. خالد پسر برمک و فرزندش یحیی از مشهورترین افراد این خاندان بودند که در سدهٔ هشتم میلادی در شهر بغداد بسیار اعتبار داشتند. ترجمهٔ بخش بسیار مهمی از آثار ایرانی و حتی یونانی به زبان عربی، در آغازِ نهضت ترجمه مرهون کوششهای برمکیان بود. این خاندان مورد غضب هارون الرشید، خلیفهٔ عباسی، قرار گرفتند و از میان رفتند. برای بررسی پیشینه برمکیان باید تاریخ حضور آنان را به دو قسم تقسیم کرد؛ پیش از اسلام و دوره اسلامی. واژه برمک در بیشتر منابع قدیمی لقب عمومی متولیان معبد نوبهار بلخ میباشد. مسعودی به دلیل این که در عصر او برمک را لقب و عنوان عام میدانستند نوبهار را بیت البرامکه خواندهاست. برخی نویسندگان نسلهای بعدی هم پیرو راه مسعودی شدند و لقب همه متولیان نوبهار را برمک گفتهاند. به گزارش ابن ازرق کرمانی، برمک لقب متولیان نوبهار بوده که نسل در نسل این منصب را در دست داشتند. ابن فقیه همدانی نوبهار را بنایی در برابر مکه دانستهاست و واژه برمک را محرَّف «باب مکه» و لقب متولی نوبهار بیان کردهاست. البته در تحقیقات جدید توضیحات دیگری به دست آمده؛ رد پای این واژه در متون ختنی و تبّتی، و مأخوذ از شکل سانسکریت بودایی Parmukha به معنای رئیس صومعه دریافتهاند؛ که صورتهای مختلف این واژه در متون گفته شده حاکی از آن است که این واژه در واقع لقبی برای پیشوای روحانیت بودایی به کار میرفتهاست.این واژهها که مورد استفاده مردم بلخ بوده، بعدها به زبان عربی راه یافته و با تبدیل «پ» به «ب» به صورت برمک درآمدهاست. نوبهار را صورتی از واژه سانسکریت نَوَ وهارَ nava-vihara به معنای معبد یا دیر نو آوردهاند. وهار در سانسکریت به تالارهایی که در آن راهبان در آن قدم میزدند گفته میشد که البته بعدها به معبد تبدیل شد. نو nava هم در سانسکریت به معنای نو و جدید است. بعضی از محققان نیز نظر بر این دارند که واژه «واو» یا «وار» اوستایی که منظور آتشکده میباشد، در سانسکریت به «باره» و «وهار» و سپس «بهار» تبدیل شدهاست. |
|