هزار و یک شب فصل اول قسمت 49

50,000 

هزار و یک شب فصل اول قسمت 49

هزار و یک شب فصل اول قسمت 49
هزار و یک شب فصل اول قسمت 49

 

قسمت چهل و نهم از فصل اول کتاب صوتی هزار و یک شب می باشد. این قسمت از کتاب شب 189تا شب 196 را روایت می نماید

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

هزار و یک شب فصل اول قسمت 49
هزار و یک شب فصل اول قسمت 49
کتاب صوتی هزار و یک شب اثری ماندگار از تیم قدرتمند ققنوس است و به گویندگی خانم عاطفه افروزه و تدوین مهران صابری می باشد.

هزار و یک شب فصل اول قسمت 49

به‌گفته علی‌اصغر حکمت این کتاب پیش از دوره هخامنشی در هند به وجود آمده و قبل از حمله اسکندر، به فارسی (احتمالاً فارسی باستان) ترجمه شده و در قرن سوم هجری بعد از حمله اعراب به ایران زمانی که بغداد مرکز علم و ادب بود از پهلوی به عربی برگردانده شده‌است. متأسفانه اصل پهلوی کتاب را زمانی که به عربی ترجمه شد از بین بردند.

او دلیل آنکه کتاب پیش از اسکندر به فارسی درآمده را به مروج‌الذهب مسعودی (درگذشته به سال ۳۴۶ ه‍.ق) و الفهرست ابن ندیم (درگذشته به سال ۳۸۵ ه‍.ق) مراجعه می‌دهد و سپس با اشاراتی به مشابهت هزار و یک شب با کتاب استر تورات استدلال می‌کند که هر دو کتاب در یک زمان و پیش از حمله اسکندر نوشته شده‌اند و ریشه واحد دارند.

نام ایرانی آن هزار افسان است و وقتی به عربی ترجمه شده، نخست الف خرافه و سپس الف لیله خوانده شده، و چنان‌که حکمت می‌گوید در زمان خلفای فاطمی مصر به صورت الف لیلة و لیله (هزار شب و یک شب) درآمده‌است.

کتاب هزار و یک شب به سه نسخه تقسیم می‌شود: نسخه هندی که پیش از دوره هخامنشی به زبان سانسکریت نوشته شده، نسخه ایرانی که ترجمه‌ای از نسخه سانسکریت به فارسی باستان می‌باشد و نسخه عربی که در دوران هارون الرشید از زبان پهلوی به عربی ترجمه شده. می‌توان گفت در تمام ترجمه‌ها تعدادی داستان جدید به آن اضافه شده‌است.

رضا طاهری در مقدمهٔ کتاب قصه‌های ایرانی هزار و یک روز از فرانسوا پتیس دلاکروا ساختار داستانی کتاب هزار و یک شب را از رستهٔ کتاب‌های جامع الحکایات و ادبیات تو در تو می‌داند و ساختار داستانی این کتاب را این گونه بررسی می‌کند: ساختار کمیتی «هزار و یک شب»: ۱۱ داستان دنباله‌دار، ۴۱ داستان بلند و ۲۰۲ داستان کوتاه است و ده‌ها داستان خطی که جمعاً ۲۴۴ قصهٔ کلاسیک است.

بهرام بیضایی از دیگر کسانی که در این زمینه کار کرده‌است و در جواب به شرق شناسانی که ریشهٔ هزار و یک شب را به اعراب و یونانیان نسبت می‌دهند اما از ایرانی بودن آن سخنی به میان نمی‌آورند، چنین می‌گوید:

«هزار و یک شب اصلیتی ایرانی دارد چرا که داستان اصلی یا داستان بنیادین آن ایرانی است و آن قصه خود شهرزاد است.»

هزار و یک شب فصل اول قسمت 49

بلخ یکی از قدیمی‌ترین شهرهای خراسان است که هم در دوره باستان و هم در دوره اسلامی حائز اهمیت می‌باشد. شهر بلخ با اینکه از لحاظ سیاسی و مهم‌ترین وجوه فرهنگ و تمدن متعلق به جهان ایرانی است، اما همچنین یکی از مهم‌ترین مراکز آئین بودا به‌شمار می‌رفته‌است. از همین رو بسیاری از مورخان و محققان نوبهار را معبدی برای بوداییان دانسته‌اند اما در مقابل نیز عده ای نوبهار را آتشکده و معبدی زرتشتی دانسته‌اند. در واقع آغاز گسترش آئین بودایی به عصر امپراطوری آشوکا در هند بازمی‌گردد که این آئین تا سواحل رود جیحون پیش‌رفته و بلخ را که شهری زرتشتی‌نشین بوده، تحت تأثیر قرار داده‌است.برخی از جغرافی‌دانان عصر اسلامی بلخ را تختگاه فرمانروایان محلی خراسان که با لقب ترخان (طرخان) شناخته می‌شدند، می‌دانند. در سنگ‌نبشته بهستان، از بلخ یا باختریش (باختر-باکتریا) هم یاد شده‌است.در گزارش‌های جدید نوبهار را نه یک آتشکده بلکه یک معبد دانسته‌اند؛ اما در رابطه با اسم نوبهار، بعضی بر این باورند که قبل از این معبد پرستشگاه دیگری به نام بهار وجود داشته و چون این معبد جای آن آمده‌است، آن را نوبهار می‌گویند.

داستان‌هایی در مورد سازنده نوبهار وجود دارد و عده ای آن را به لهراسب و عده‌ای دیگر آن را به بلخیان و فرمانروایان محلی نسبت داده‌اند. در منابعی دیگر نیز بانی نوبهار را یکی از برمکیان دانسته‌اند. به روایت یعقوبی، محل نوبهار در ربض یا حومه بلخ بوده‌است.

رابطه برمکیان و نوبهار به آئین خاندان نیز مربوط می‌باشد. در درسته ای از منابع برمک را بودائی دانسته‌اند و او را صاحب قدرت نوبهار گفته‌اند؛ حتی در این منابع ذکر شده‌است که فرمانروایان چین و هند و سند برای عبادت بت‌ها به بلخ می‌آمدند.در منابع دیگر برمک را تنها یکی از مأموران عالی‌رتبه دولتی دانسته‌اند که علاوه بر حکومت بر منطقه‌ای در بلخ، اداره و تولیت نوبهار را نیز بر عهده داشته‌است. در حالت کلی اگر برمک خود مقام دینی نداشته باشد، اما ناظر عالی نوبهار بوده‌است؛ و او را از اشراف بلخ می‌دانسته‌اند.

در دیگر منابع که نوبهار را آتشکده گفته‌اند، نسب برمکیان بلخ را به برمک بن فیروز وزیر شیرویه پسر خسروپرویز ساسانی می‌رسانند.

به هر حال آنچه مشخص است این است که برمکیان تا زمان فتح بلخ توسط مسلمانان، در این شهر زندگی می‌کردند و مشغول اداره نوبهار بوده‌اند و خاستگاه خود را همان بلخ می‌دانستند.

ابن ارزق کرمانی گفته‌است که بلخ در پی فتح خراسان در زمان عثمان به دست مسلمانان افتاد؛ در پی همین اتفاق برمک، جد خالد، مسلمان شد و به مدینه رفت و عثمان او را عبدالله نامید. در ادامه گفته می‌شود که وی هنگامی که به بلخ برگشت توسط بزرگان طرد شد و به‌دست طلخان (ترخان) کشته شد. پس از قتل برمک، همسر و فرزندانش به کشمیر گریختند. سال‌ها بعد مردم بلخ فرزند برمک برگرداندند. وی بعدها وارد دستگاه خلافت اموی شد. در روایات مربوط به نخستین دوره فتوحات اسلامی، از برمک و نوبهار اسمی آورده نشده‌است. در دورهٔ خلافت علی بن ابی‌طالب و در سال ۴۲هجری قمری، بلخ جزو شهرهایی بود که بر ضد مسلمانان شورش کرده بود؛ تا اینکه معاویه حکومت خراسان را به عبدالله بن عامر بن کریز سپرد. در زمان وی بود که نوبهار تسخیر و ویران شد.